آیا افغانیهایی که به ایران میآیند مغول هستند؟
این مقاله علمی بیشتر حاوی یک هشدارنامه به ایرانیان است! در اینجا قصد داریم این را فاش کنیم که ایران قرار است با افغانیها و سیاهپوستان جایگزین شود! ۱۲ مرداد ۱۴۰۳
آیا افغانی ها خون مغولی دارند؟ بله. افغانستانیهایی که به ایران مهاجرت میکنند عمدتاً از قوم هزاره هستند که به وضوح با ترک-مغولها مخلوطی تراژدیک دارند. جمجمه شناسان و ژنتیکشناسان منشأ مغولی-ترکی آنها را تأیید کرده اند.
برخی به اشتباه هزارهها را افغان مینامند، درحالیکه افغان به پشتونها اطلاق میشود که جمعیت آنها در ایران کمتر است.
هَزارهها همان کسانی هستند که هر روز آنها را در ایران میبینیم و متأسفانه جمعیتشان در ایران به سرعت درحال رشد است.
واقعیت این است که افغانستانی هایی که به ایران پناهنده میشوند بازماندگان یونیونهای نظامی ترک-مغول بودند که پس از مرگ علاالدین و ظهور جلالالدین خوارزمشاه در قرن ۱۳ جذب زبان فارسی شدند که از خراسان به آنجا گسترش پیدا کرده بود.
بنابراین آنها نه مهاجران ایرانی بودند و نه پیشینه ایرانی دارند و نه ژنتیکی مشترک با ما تشکیل میدهند.
اولین بار واژه «هزاره» را بابرخان بنیانگذار امپراتوری گورکانیان هند در اوایل قرن ۱۶ را ثبت کرده است. در ایران هزاره در زمان شاه عباس صفوی مطرح گردید.
مهاجرت دستهجمعی افغانستانیها با هدف مغولی سازی ایران، ما را به یاد مهاجرتهای دستهجمعی قبایل عرب به ایران در زمان امویان میاندازد، زیرا در درازمدت میخواستند ایران را عرب سازی کنند. ابتدا حمله کردند، سپس دین، زبان و فرهنگ عربی را جایگزین کردند، متون علمی و آثار باستانی را ویران کردند، قیامهای ما را سرکوب کردند، سپس به طور مداوم کوچهای خود را به ایران آغاز کردند تا تنها چیزی که از ایرانیان مانده بود یعنی «بیولوژیک» را هم از بین ببرند. هما کاری که با لبنان، مراکش و الجزایر کردند. یک نسلکشی به شیوه باستانی!
اما اگر کسی بخواهد هویت بومی لعنتی خودش را احیا کند و سرزمینش را پس بگیرد، فوری او را نژادپرست، واپسگرا، باستانگرا، فاشیست و بیگانههراس مینامند. به همین راحتی! یک نسل کشی به شیوه مدرن!
تمامی این کارها تصادفی نبود، هدفمند و با برنامه اجرا شدند.
آنها حمله کردند، دموکراتها حمایت میکنند.
مطالعات ژنتیکی درباره هزارهها چه میگوید؟
از نظر ترکیب ژنتیکی کلی، حدود ۴۹ درصد از مخزن ژنی هزاره ها از منابع مشابه آسیای شرقی مانند مغولها اما بسیار بیشتر ترکهای آسیای مرکزی مشتق شده است.
فراوانی مؤلفههای اجداد میل ژنتیکی بالایی را با جمعیت های ترک امروزی آسیای مرکزی و شرق آسیا و همچنین جمعیت های مغول نشان می دهند.
آنها DNA مشابهی با جمعیتهای ازبکی و سایر ترکتباران اطراف خود به اشتراک میگذارند.
در طی قرنها وقتی قبایل متحد ترک-مغول به شرق ایران (آریانا) رسیدند، بهویژه قارعوناسها، ترکمغولهای چاگاتایی، ایلخانان و تیموریان با جمعیتهای بومی ایرانی و باختری (سغدی و پشتون و تاجیک و بلخی و جمعیتهای اسلاو) متأسفانه ادغام شدند. دانشمندان توافق دارند که قوم هزاره، نتیجهی ترکیب چندین قبیله ترک، مغول و ایرانی است. همینطور نقشه ژنتیکی هزارهها منطقه منچوری نشین چین را نشان میدهد که انعکاس آمیختگیهای عصر برنز ترکها و منچوریها بود. وگرنه هزارهها اجداد مستقیم منچوری ندارند و بسیار کم است.
تک گروه C-M217 (Y-DNY) که عمدتاً در جمعیتهای مغول و قزاقستانی و قرقیزی ترکهای شمال غربی چین (اویغور) شایع است، بیشترین داده تکراری در دودمان پدری افغانیهایی است که به عنوان پناهجو وارد ایران میشوند. این هاپلوگروپ با گسترش فتوحات مغولی همراه بود که خاستگاه آن احتمالاً همان گویشوران اولیه زبان ترک-مغولی میباشد. با این حال تا چند سال دیگر احتمالاً ارتش چنگیز در ایران احیا شود و ایرانیان بومی ناپدید شوند. سهم هزارهها از Haplogroup Q-M242 حدود ۶٪ است که بالاترین میزان آن در سرخپوستان جنوب قاره آمریکا، کتسها، تاتارهای قدیمی، آلتاییها، مردم شمال تایلند و توانها در سینکیانگ چین پیدا میشود.
همچنین آنها حامل تکگروه R1a1a-M17 که مشخص میکند آنها با دیگر جمعیتهای هندواروپایی (آریایی) بودند. این با گسترش گلهداران استپ غربی (Western Steppe Herders-WST) از شرق اوکراین به سمت شرق و غرب اروپا پراکنده شدند و در عصر برنز و آهن به اوج خود رسیدند و مسئول گسترش زبانهای هندوایرانی بودند، آنها از شکارچیان قفقاز (CGH) و شکارچی-گردآورندگان غربی (EGH) تشکیل شدند که بعداً فرهنگ یامنایا را تشکیل میدهند (نیاآریاییها) اما به طرز وحشتناکی با جمعیتهای ترک-مغول مخلوط شدند. البته برخی وجود این هاپلوگروپ در هزارهها را با گسترش سکاها مرتبط میدانند.ردیابی کروموزوم ماده (MtDNA) نشان میدهد حدود ۳۵٪ هزارهها متعلق به میتوکندریال مادری شرق آسیا میباشد که بازهم آنها را به سرچشمههای مغول و ترکی نزدیک میکند اما سایر آن با خوشه اوراسیای غربی مرتبط هستند که بیانگر این استدلال منطقی است که ترک-مغولها عمدتاً از مردانی مهاجم تشکیل شده بودند که به تدریج با زنان بومی که مردمی ایرانی، باختری و اسلاو آمیخته شدند. این شروع انقراض ایرانیان در افغانستان از قرن ۱۴ تا کنون بود. ترکهای واقعی که پانترک های ابلح به دنبال آن هستند همان هزارههای افغانستانی هستند اکنون همین جمعیتها درحال هجوم به ایران هستند و همان کاری که با افغانستان کردند (مغولسازی) میخواهند با ایران کنند. این درحالیست که ایرانیان مدرن حدود ۹۰٪ ژنتیک یکسان با بومیان ایران باستان دارند. یعنی ما توانستیم تداوم ژنتیکی عصر آهن خود را تا کنون حفظ کنیم. این یک میراث گرانبهای باستانی ماست. تنها چیزی که ما داریم همین است. باید آن را با حفظ کنیم و آن را با سلامت کامل به نسلهای آینده خود منتقل کنیم. این تنها چیزی است که موجودیت ما را تضمین میکند. از خطر ناپدید شدن.
عملیات مغولیسازی ایران با رمز «انسانیت مهم است»
میبینید که لشکرکشی مغولان چه مصیبتی بر دنیا وارد کرده است. چنگیز مُرد اما اقدامات او تا ابد مانند سایه به دنبال ماست. حتی یکی از علل غیرمستقیم جنگ جهانی اول و دوم بود. باید با این سایه مبارزه کرد.
اما مغولان چون رابطه بدی با یهودیان و مسلمانان نداشتند، بنابراین رسانههای جهانی هیچ چیزی از مغولها نمیگویند و به جای آن دائما هیتلر را نماد اهریمن و شرارت معرفی میکنند. اما دیگر کسی باور نمیکند.
اکنون همان سناریو در ایران درحال تکرار است، مهاجرت دستهجمعی افغانستانیها به ایران و تولید مثل بی حد و مرز آنها تا جایی که جمعیت آنها به اکثریت برسد. سپس رسانهها در دفاع از آنها میگویند: ما در ایران اقوام مختلفی داریم، افغانی و هزاره هم یکی از آنها هستند و برای ما در جنگها شهید دادند. این ترفندی برای یک جایگزینی بزرگ قرن است. یک نسل کشی نامحسوس در خاورمیانه.
وقت آن رسیده که از افکار خطرناک لیبرالیستی، مارکسیستی و صوفیگری بیرون بیاییم و کمی فردوسی بخوانیم. آنوقت متوجه خواهید شد که هیچکدام از اشعار فردوسی افسانه سرایی نیست. در بیت بیت شاهنامه پیامهای عمیقی نهفته است. پیشبینیهایی درباره ایران شده است. اشعار فردوسی افسانه نیست بلکه منعکسکننده لغزشها و فرصتهای از دست رفته ماست که به صورت شعر متجلی شده است.
چیزی که برای فردوسی اهمیت داشت، نه برای حافظ اهمیت داشت و نه برای مولوی.
برای من عجیب است پدر پادشاه اردن که ادعای سید بودن میکند و خود را از تبار برتر قریش میداند، میرود با شاهزاده انگلستانی ازدواج میکند تا سیدهای بور و چشم رنگی با ظاهری اروپایی به دنیا بیاورند، اما بازهم خود را ۱۰۰٪ از خاندان بنیهاشم میدانند، ولی امثال همان ها ما را تشویق و تحریک به آمیختگی با غیر ایرانیان میکنند. برای ما حدیث سرایی میکنند که کسی بر کسی برتر نیست مگر به تقوا…
درست به مانند همان لیبرالدموکراتهای روانی که انسانیت را تبلیغ میکنند. اما از پشت خائنانه خنجر میزنند.
دروغ میگویند!
در قرن بیست و یکم نه لیبرالیسم، نه مارکسیسم نه عرفان و نه فلسفه به کمک شما نمیآید. همه آنها خیالات هستند. میهن ما به اقتصاد، صنعت، آزادی، تکنولوژی، بازگشت به خویشتن و احیای هویت نیاز دارد.
جمله «انسانیت داشته باش» یک رمز واژه برای غارت است. یک شعار پوپولیستی و اومانیستی است که فاتحان جنگ جهانی دوم پس از شکست نیروهای محور از طریق رسانههای خود به مردم جهان تحمیل میکنند. اما آنها هیچ اعتقادی به انسانیت ندارند، آنها فقط یک چیز می خواهند: غارت
پروژه امپراتوری ترکیبی مغول-سامی در ایران کلید خورده است. همانطور که پروژه آفریقاییسازی اروپا پس از برانداختن معمر قذافی کلید خورده است. قذافی خطاب به دولتهای اروپایی گفته بود: اگر من را پایین بکشید، اروپا آفریقای دیگر خواهد شد!
خبر مهم: رییس انجمن مددکاران اجتماعی ایران به دروغ میگوید: توان اخراج مهاجران افغانی و عراقی را نداریم!
وضعیت فرانسه را میبینید. یک کشور آفریقایی به تمام معنا شده است. در خیابان پاریس چیزی به نام فرانسوی نمیبینید.
البته مخلوطسازی اروپا پروژهای بود که پیش از جنگ جهانی دوم آماده اش کرده بودند.
آنچه مرا وحشتزده میکند این است که همزمان رسانههای جمهوری اسلامی و غربی و عربی و صهیونیستی و هالیوودی همه و همه یکصدا از ورود افغانستانیها به ایران حمایت میکنند و هرکس با آنها مخالفت میورزد را فاشیست یا نازی و دیکتاتور و متوهم مینامند. آدم وسوسه میشود که به تئوری های توطئه عجیب و غریب فکر کند. بالاخره ما نقشه نخبگان را فهمیدیم که چگونه با شعارهای به ظاهر مسالمتآمیز میخواهند تودههای سادهلوح جامعه را دوباره تحریک کنند تا ما را غارت کنند، وظیفه آنها بمباران خبری است.
مردم ما خودشان را سرگرم اعتراضات فمینیستی و لیبرالدموکراسی و… کردند اما متوجه نیستند چه خطر بزرگتری موجودیت آنها را تهدید میکند.
آنها قوه درکشان از آینده بسیار ضعیف است و نمیتوانند عواقب این کار نسنجیده و نامتعارف را پیشبینی کنند. شاید هم اینکه کاملاً از کارشان آگاه هستند و عامدانه این کار را میکنند! به راستی کسانی که از بیگانگان استقبال میکنند، از هر طیف و طبقهای باشد، دشمن ایران و ایرانی است.قبلاً با حمله نظامی مستقیم کشورها را غارت و نسلکشی میکردند، اما امروزه از ترفند پناهندگی و مهاجرت دستهجمعی و ازدواج بیننژادی برای تصرف کشورها استفاده میکنند. نخبگان میخواهند با ما بازی کنند. ما ناچاریم این بازی را یا برنده شویم یا بازنده. ما اهمیتی نمیدهیم آنها با چه اصطلاحات بیمعنا و خودساختهای مانند «تو فاشیست هستی! تو دیکتاتور هستی! تو حقوق بشر را رعایت نمیکنی! انسانیتت کجا رفته! و…» میخواهند ما را محکوم کنند. آنهم چه کسانی از انسانیت و حقوق بشر برای ما میگویند! خود «بشر» را نیست و نابود کردند، چانه حقوقش را میزنند. این چرندیات تکراری دیگر حال به هم زن است. ما نمیتوانیم یکجا بنشینیم و نابودی خودمان را تماشا کنیم. برگ چغندر نیستیم و واکنش طبیعی ما طبیعتاً باید ضد حمله باشد. بر اساس قوانین مسخرهای که خودشان وضع کردند، این مشروعیت را داریم که از خود دفاع کنیم. مهم است که بدانیم: میدان جنگ مانند رانندگی نیست که به دشمن حق تقدم بدهید.
ما جایگزین بیگانگان نخواهیم شد
بخوانید: تصویب قانونی که روند مغولیسازی ایران را تسریع میبخشد. تسهیل تابعیت اتباع بیگانه. برای ادامه کلیک کنید
وبسایت آذر آگاهی اولین وبسایت فارسیزبان است که به طور رسمی به ژنتیک افغانستانیهایی که به ایران مهاجرت میکنند پرداخته است و همچنین اولین سایتی است که به خطر مهاجرت افغانستانیها، آفریقاییها و عراقیها به ایران میپردازد.
بنظرم هیچ چیز بالاتر از میهن و ناموس نیست. چیزی بدتر از بیگانه هم وجود نداره. بیگانه خوب وجود نداره. بنظرم در طبیعت برابری وجود نداره پس دموکراسی که بر بنیان برابری هست هم وجود نداره و این گروه دموکراسی خواه( سوسیال دموکرات / لیبرال دموکرات ) ساده لوح و ناتوان از درک پارادوکس های مدرنیته و دموکراسی هستند. اما ما نباید کشور رو قربانی ندانم کاری مشتی عیر ملی مذهبی و یا سکولار کنیم
اردشیر واقعاً خوشحال شدم که این پستم رو خوندی.
نیاز به تولید محتوای فراوان هست . قدرت رسانه خیلی مهمه. باید رسانه رو تسخیر کرد
همینا تو قرن ۱۹ و ۲۰ بساط ملی گرایی رو پهن کرده بودند، اما الان با تمام قوا باهاش مبارزه میکنن. خدا میدونه تو قرن ۲۲ و ۲۳ چه برنامه ای برای جهان دارن.
واقعاً ایران ظرفیت همه چیز رو داره. درگیری با اسرائیل سر مسئله هیچ و پوچ واقعاً مضحکه و ایران رو به سمت نابودی میکشونه. دموکرات ها همینو میخوان.
اگر ایران به اندازهای که انرژی خودش رو روی نابودی اسرائیل تلف میکنه، روی ساختن خودش هزینه میکرد، شاید الان نیمی از آسیای مرکزی رو در اختیار داشتیم
من همیشه میخونم چون بسیار خوش قلم و خوش فکر هستی. من از نظر سیاسی ساسانی هستم و در اندیشه خسروانی باید معدود ادم های خوش بکر رو پاس داشت. همه عقل ندارند. گروهی از مردم عقل دارند. همون گروه عاقل رو باید به نیکی گرامی داشت . من ادم خل و کم عقل زیاد دیدم. آدم عاقل هم زیاد دیدم ولی در اولین برخورد متوجه شدم تو از اون اقلیت عاقل هستی .
از پشتیبانی گرمت واقعا سپاسگزارم. منهم مثل بقیه انسان ها آگاهی نداشتم. اما به مرور تکامل پیدا میکنیم. پخته تر میشیم. مطالعه و تعقل باید در موازات هم باشه.
هنوز هم آگاهی زیادی ندارم و احساس میکنم خیلی ناقص و جاهل هستم. شوربختانه ما از اون اقلیتی هستیم که در معرض تبعیضیم. تنها با امید ادامه میدیم
من گمان می کنم که هزاره ها اجدادی از جمعیت Yamnaya داشته باشند. اما بازماندگان سغدیان چطور؟ به نظر شما میراثی از سغدیان باقی مانده است؟ سغدی ها ایرانیان شرقی بودند. می خواهم نظر شما را بدانم
بله، هزاره ها حامل ژن Yamanya هستند و فارسی صحبت می کنند، اما این باعث نمی شود که آنها آریایی یا ایرانی باشند. منشا آنها آسیای مرکزی است. سیاه پوستان در بریتانیا انگلیسی صحبت می کنند، اما هرگز انگلیسی بومی محسوب نمی شوند. حتی اگر صدها سال در آنجا زندگی کنند. افغان های هزاره بیشترین قرابت ژنتیکی را با جمعیت های مغولی-ترکی آسیای مرکزی نشان می دهند. فارسی صحبت می کنند نه به خاطر اصالتا که از فارس هستند، بلکه به دلیل گسترش مرزهای فرهنگی و زبانی سامانیان و صفاریان در شرق ایران. در مورد بازماندگان سغدی باید بگویم که یغنوبی ها، تاجیک ها و برخی پامیری ها از نوادگان سغدی هستند که مدل WSH پیشنهاد می کند. لطفا به فارسی ترجمه کنید
As a result, the people of Shiraz are a combination of the people of Tanzania and Zanzibar. They mixed with the Zanzibars a thousand years ago
نه اشتباه نکنید، مردم استان فارس تقریباً هیچ اصل و نسب زیر صحرای آفریقا ندارند. حدود ۹۰٪ تداوم ژنتیکی آنها با جمعیتهای عصر برنز فلات ایران مشابه است. تنها در میان مردم جنوب ایران (هرمزگان)، اصل و نسب آفریقای مرکزی دیده میشود. آنرا در گوگل سرچ کنید. مسلما آنها تنها به زبان پارسی صحبت میکنند، اما به هیچ عنوان منشأ پارسی ندارند.
احتمالاً آن را با Shirazi people (Swahili coast) اشتباه گرفتید. آنها مهاجران مرکز ایران به جنوب شرق آفریقا بودند و با آفریقایی ها مخلوط شدند.
از شما تقاضا دارم از گوگل ترجمه کمک بگیرید. به فارسی کامنت بگذارید
آیا پارسی های عرب قومیتی ایرانی دارند؟ من تحقیقاتی انجام دادم و متوجه شدم که آنها به سمت هسته DNA ایرانی متمایل شده اند. پس چرا ملاها اجازه نمی دهند که نام آن را عربستان فارسی بگذارند؟ سهم آنها چیست؟ چگونه می توان آنها را بومی ندانست؟
منظورت چیست؟ آیا میخواهی بگویی هر جمعیتی تمایل به CIC دارد را لزوماً بایستی ایرانی/پارسی به شمار آورد؟
پارسی های عرب و عرب های پارسی هردو نادرست و بیاساس هستند. آنها پارسی/ایرانی نیستند. آنها منشأ مشابهی با جمعیتهای جنوب شرقی عراق و شمال شرق عربستان دارند، یعنی همان گروهی که به امپراتوری ساسانی در قرن ۷ میلادی حمله کردند. همینطور آنها حامل مقدار زیادی از ژن سواحل بربری شمالی آفریقایی (Hp E1b1b) هستند.
علت تمایل اتوزوم آنها به CIC نه بخاطر منشأ ایرانی-زاگرسی آنها و یا آمیختگی نوسنگی با ایرانیان، بلکه به خاطر آمیختگیهای دوره صفویه و قاجار و دوره جمهوری اسلامی با بومیان خوزستان است. برای مثال آنها در طول جنگ ایران و عراق به استان Yazd مهاجرت کردند و با بومیان آنجا آمیخته شدند. مثل این است که سیاهپوستانی نیجریه که با استعمارگران بریتانیایی خود آمیخته شدند و به انگلیسی صحبت میکنند. آنها به تودههای قومی اروپایی متعلق نیستند. حتی اگر به هسته مرکزی ژنتیکی آنها متمایل باشند.
بنابراین همپوشانی بالای دو جمعیت به معنای یکسان بودن آنها نیست.
من بدون تحریف کامنت بالای شما به فارسی تایپ میکنم.
ممنونم. اما ژن ناتوفیان صدها سال پیش از هخامنشیان به ایران گسترش یافته بود. با این حساب آذری ها ایرانی نیستند؟! چون آذری ها و بلوچ ها بیشتر از اعراب با CIC فاصله دارند. چگونه می توانید این تناقض را توجیه کنید؟
نه، فاصله آذریها در تجزیه و تحلیل مؤلفههای اصلی (PCA) و نمودار پراکندگی یک فاصله واگرایی با منشأ ایرانی است که این واگرایی به دلیل زبان ترکی آنهاست، در صورتی که فاصله عربها یک فاصله همگرایی با منشأ غیر ایرانی است. آذری ها DNA مشابهی با جمعیتهای ایران باستانی نشان میدهند، در صورتیکه DNA اعراب خوزستان چنین قرابتی نشان نمیدهد. آنها با شمال عربستان و جنوب شرق عراق و شام منشأ مشترک دارند. کارتوگرافی ژنتیکی به راحتی ثابت میکند که آنها تازه وارد هستند.
بنظر شما چند ایرانی در طی حمله عرب ها قتل عام شد؟
نظر من اعتباری ندارد. بر اساس گزارشات تاریخی میانگین نیم میلیون نفر
Oh! This is a disastrous number!
Yes, a lot
ممنون از مقاله که واقعا نیاز بود جایی بهش پرداخته بشه.
فقط یه چیزی ذهن منو خیلی وقته مشغول کرده.
من از طرف پدری کرد و مادری نیشابوری هستم،
در واقع تمام ویژگی هایی که میتونه به ویژگی های معرف نژاد اریایی بدل بشه که تو مقاله « ایا ایرانیان سفید پوست هستند» بهش اشاره کردید رو دارم، از فرم چشمها، تا پیشانی دراز، لب های نرمال و نازک، موهای مشکی و چشم های شکلاتی ، پوست سفید روشن« جز نواحی تناسلی» بهره هوشی بالا و……
اما یه لکه ی قهوه ای سه و نیم تا چهار سانتی پایین کمرم و نزدیک پهلوم دارم که به اصطلاح بهشون میگن لک های مغولی، ایا این به این معناست که من خون مغولی دارم؟
یا به نحوی به شرق اسیا مرتبط هستم؟
اینم اضافه کنم که کوچکترین ارتباط چهره ای با میانگین چهره یک مغولی ندارم.
ممنون میشم اگه جواب بدین:)
سلام. ژن نژاد زرد اصلاحا ژن غالب نامیده میشود به این منظور که اگر از تبار یک آریایی باشی اما مادر یا مادربزرگت زرد پوست باشد ، چهره وابسته به نژاد زرد پیدا میکنی. اگر کوچکترین ارتباطی با نژاد زرد داشتی حتی اگر در قرن های پیش و از اجداد مادری بود بصورت آشکار در چهره شما هویدا میبود. گفته میشود حدود نیمی از هزاره ها تبار زرد پوست دارند اما بدلیل غالب بودن ژن زرد قوم هزاره شبیه زرد پوستها هستند. پس از چهره و صفات آریایی داری پس آریایی هستی
خیلی ممنون بابت پاسخ قربان.
ولی خب مثلاً ویژگی ظاهری نژاد زرد دقیقا چیه؟
یعنی وجود لکه مغولی که در نود درصد نوزادان آسیایی نژاد زرد وجود داره ربطی به تبار نداره و میتونه اتفاقی به وجود بیاد ؟
تشخیص نژاد از طریق یک لکه پوستی کاری نادرست و غیرعلمی است. لکه مغولی تقریباً در تمام جمعیتها و گروههای قومی دیده میشه.
نام علمی آن ملانوسیتوز پوستی است.
که به دلیل انتقال ملانوسیتها (سلولهای گرفته شده از تاج عصبی) به سمت سطح پوست ظاهر میشوند. این را به عنوان خطای ذاتی متابولیسم میشناسند و یک خصوصیت مادرزادی است. علت اینکه نامش را لکه مغولی گذاشتند این است که حدود ۹۵٪ از نوزادان شرق آسیایی این نشانه رو از بدو تولد دارند.
اما به طور متوسط حدود ۱۰ درصد از نوزادان قفقازی (خاورمیانهای و اروپایی) دارای لکه مغولی هستند. در تبار آفریقایی ۸۲٪ و تبار جنوب آسیا (پاکی، هندی، دراویدی و تامیل) ۶۰٪ دیده میشود.
اگر کسی تبار مغولی داشته باشد در وهله اول در چهره او مشهود خواهد بود، نه در ران یا باسن یا کمر او.
تبار مغولی در جمعیت عمومی ایران وجود ندارد و از نظر ژنتیکی، ایرانیان کنونی عمدتاً با ایرانیان عصر آهن مشابه هستند.
به شایعات نژادی اهمیت ندهید.
درباره بهره هوشی باید بگویم، رابطه «بهره هوشی» و «نژاد» یک رابطه نِسبی و سست است و بهره هوشی دلایل بسیار مختلف و پیچیدهی بیولوژیکی، محیطی و اجتماعی دارد.