چرا اسلام نتوانست چین را تسخیر کند؟ تمدنی که هرگز فرونمیپاشد
جدا از فاکتورهای جغرافیایی و اقلیمی، چین ساختار تمدنی و بدنه فکری غنی و منحصر به فردی دارد که از اسلام بسیار دور است و بعضاً با آن در تضاد است. پیشینه تاریخی و نژادی چین به حدی گسترده و عمیق است که راه ورود اسلام به چین را مسدود کرده است.
چین بزرگ یک مفهوم صرفاً انتزاعی نیست، بلکه واقعیتی فرهنگی و اقتصادی است که با شتاب درحال رشد است و تبدیل شدن به یک واقعیت سیاسی است. میدانیم چین تنها کشوری در جهان است که به عنوان تمدن متداوم شناخته میشود.
هیچ دینی نمیتواند بر چین حکومت کند. زیرا چین هرگز نیاز به هیچ دینی نداشت و بنمایه تمدن چین قویتر از آن است که نیاز به یک دین داشته باشد. اژدها سمبل اقتدار معنوی مردمی تسلیمناپذیر است که بنیانگذار تمدن چین بودند.
چینیها حتی از ادیانی که ابداع خودشان بود مانند کنفسیوسگرایی و تائوئیسم دور ماندند.
کنفوسیوسیسم بیشتر به یک فلسفه شباهت دارد: بدون قاعده، بدون مناسک، بدون سازمان مذهبی، بدون تهدید
کنفسیوس در میان سالهای ۴۷۹-۵۵۱ قبل از میلاد در سلسله چو ظهور کرد. اما در سلسله چهاین (۲۰۶-۲۲۱ قبل از میلاد) شیهوانگتی فرمان ساخت دیوار چین و سوزاندن کتابهای کنفسیوس را میدهد. او خواستار دولتی سکولار میشود. اما در قرن دوم پس از میلاد سلسله هان کنفسیوس را آئین رسمی کشور اعلام میکند.
کنفسیوسیسم، بودیسم، تائوئیسم و شینتوئیسم آئین های رایج در آسیای شرقی است، زیرا آنها برخلاف ادیان سامی به دنبال «حکمرانی»، «تحریک به حذف دیگری» و «الیگارشی» نیستند. چینیها میدانند برای حفظ تمدنشان نیاز به یک سیستم حکمرانی عالی مبتنی بر پایه ایدئولوژی چینی دارند. آنها اسلام را یک سیستم حکمرانی عالی نمیبینند که بر پایه یا مسیر ایدئولوژی چینی بنا شده باشد.آنها فقط میخواهند چینی باشند و برای حفظ خود نیاز به «چینیبودن» دارند و نه «مسلمان بودن»
به قول ساموئل هانتینگتون چین به دنبال تحکیمِ موقعیت خود به عنوان نماینده تمدن چین در سراسر جهان است.
وقتی امپراتوری به اندازه کافی قوی باشد، برای حفظ خود نیازی نیاز به یک ایدئولوژی خارجی ندارد و این امپراتوری است که بر آن ایدئولوژی حکمرانی میکند و آن را در خدمت خود میگیرد. آن را به عنوان ابزاری استراتژیک برای منافع اقتصادی خود به کار میگیرد و نه بعنوان واقعیت ایدیولوژیک. چینیها قبل از هرچیز عملگرا هستند و ممکن نیست که به یک دین وفادار بمانند. در واقع گسترش کنفوسیوس تا جایی برای چینیها تا به امروز عالی عمل کرد که باعث ارزشهای میهنی، سیاسی و خانوادگی شد. کنفسیوس به خانواده به عنوان منبع همه کنشهای اجتماعی و فرهنگی نگاه میکرد و معتقد بود اگر ارزشهای خانوادگی صحیح باشد، یک جامعه سالم و با ارزش هم خواهیم داشت که میتواند چین را توسعه دهد. اما در غرب به خانواده اهمیت داده نمیشود: دختران فراری، عصیانگری، نافرمانی از پدر و مادر، سقط جنین، برادرکشی، ازدواج بین نژادی و فردگرایی همه از معیارهای یک جامعه خوب در فرهنگ مدرن غرب است که با لیبرالیسم آمیخته شد.
پس کنفسیوسیسم هم ریشه چینی داشت و ایدئولوژی چینی
ما در ایران بهتر از کنفسیوس را زودتر داشتیم. ارزشها و هنجارهای اوستایی هم ریشه ایرانی داشت و هم ایدئولوژی ایرانی. وقتی از آن دور شدیم، یعنی از خودمان دور شدیم. پس خودمان راه را برای ورود بیگانگان باز کردیم.
فقط چینیها مانند ما ۷۰۰ سال خودشان را درگیر جنگ بینتیجه و بیهوده با روم و بیزانس نکردند. به جای آن روی ساختن خودشان تمرکز و هزینه کردند.
همکاری مسلمانان و مغولها برای نابودی تمدن چین
سلسله سونگ چین رابطه نسبتاً دوستانه اما محتاطانه با مسلمانانی داشت که بر تجارت میان چین و جهان غرب مسلط بودند.با این حال، در زمان ظهور مغول ها (یوان)، رهبر مسلمانان در کوانژو، فوجیان در آن زمان، به مغولها کمک کرد تا در سال ۱۲۷۶ پس از میلاد شورش برپا کنند و مردم آنجا از جمله بسیاری از اعضای سلطنت سونگ را پس از شکنجه سلاخی کردند.مسلمانان چین (عمدتاً ترک) بودند نیز تقریباً یک قرن به طور فعال به حکومت مغولستان کمک کردند و به عنوان مردم طبقه دوم در نظر گرفته می شدند. طبقه اول مغول ها، سومین چینیِ هان شمالی و آخرین آنها چینی هان جنوبی بودند. هنگامیکه که سلسله یوان مغولها قرار بود پایان یابد، مسلمانان کوانژو ناراحت شدند و دوباره شروع به شورش کردند. چنیولیانگ فرمانده نظامی هان آنها را شکست داد. در سلسله چینگ مسلمانان با حمایت عثمانیهای فاسد چندین بار در چین شورش کردند (مانند شورش دانگان (1862-1877) و شورش پانتای و…) که باعث مرگ بیش از یک میلیون نفر شد و در نهایت مسلمانان هم بازنده بازی بودند.
هویت چینی
هویت چینی بخشی از تمدن چین است. از نظر دولت چین چینیتبارها حتی اگر تبعهٔ کشور دیگری باشند، عضو جامعه چینیها به حساب میآیند و به یک معنا در حوزه اقتدار دولت چین قرار دارند. هویت چینی بر پایه نژاد تعریف میشود. اکثر چینیها از قوم هان (Han) هستند و ۹۲٪ چین را تشکیل میدهند. این قوم همیشه مالک این کشور بودند. مابقی شامل تبتیها، مغولیهای داخلی، منچوریها و ترکها (اویغورها) میشود. همینطور ۹۵٪ مردم تایوان از قوم هان هستند. حدود ۷۵٪ سنگاپور از قوم هان است. قوم هان پر جمعیتترین قوم دنیاست. (۱۷٪ جمعیت دنیا: یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون).
منشأ قوم هان کنفدراسیونی از قبایل بومی جنوب شرق چین که در کنار رودخانه زرد بود که با گسترش فرهنگ پیشاباستانی هوآکسیا (Huaxia) مرتبط است. از نظر ژنتیکی قوم هان بسیار همگن است و تداوم ژنتیکی بالایی را با چینیهای عصر مسسنگی (کالکولیتیک) نشان میدهند. علارغم ایرانیها که به هزار تیره و طایفه و قوم و قبیله تقسیم شدند، قوم هان با جمعیت ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفره، هنوز از یک قوم هستند. آنها قومزایی نمیکنند و تنها به دستهی هان شمال و هان جنوب تقسیم شدند.
چینیها به خون، فرهنگ، زبان و پیشینه خود اهمیت میدهند. آنها سنتهای خود را احترام میکنند و برای تمدن خود ارزش قائل هستند. پیشروی اقتصادی آنها بر پایه اصول تمدنی خود است. اجازه نمیدهند تمدن آنها قربانی اقتصاد سرمایهداران غربی یا ایدئولوژی اسلام شود.برای اتباع چینی و چینیتبارهای جوامع دیگر، «آزمایش آینه» وسیلهای برای تشخیص هویت است. چینیهای هوادار پکن به چینیتبارانی که تلاش میکنند در جوامع دیگر ادغام شوند میگویند «بروید و خود را در آینه نگاه کنید»جوامع چینی خارج از چین را هوارِن (Huaren) مینامند که از چینیهای کشوری یا ژونگواورن (Zhongguoren) بازشناخته میشوند. در هر صورت چینیهای خارج با چینیهای کشوری شبکه ارتباطی فرهنگی دارند که نمودی از گونشی (Gonshi)، یا آگاهی مشترک ایشان میباشد.لی کوان یو میگوید: «ما از لحاظ قومی چینی هستیم، و ویژگیهای مشترکی داریم که به نیاکان و فرهنگ ما مربوط میشود… افراد نسبت به کسانی که با ایشان ویژگیهای ظاهری مشترکی داشته باشند، احساس همدلی میکنند. این حس قرابت اگر زمینه فرهنگی و زبانیِ مشترکی داشته باشد، تقویت میشود، و حس تفاهم و اعتماد را که مبنای همه روابط تجاری ماست به وجود میآورد» این در میان برخی ایرانیان برعکس چینیها هستند. زیرا ایرانیان اغلب با این خوشبینیِ افراطی و توهمی به نام «خدمت به بشریت» تمام استعداد و روابط تجاری خود را به هدر میدهند. خیال میکنند به توسعه دنیا کمکی میکنند، اما درواقع به توسعه گلوبالیستهای سرمایهدار کمک میکنند.در این جایگاه چینیها را میبینیم که چگونه بدون حمله نظامی توانستند بخشی از بازار آفریقا و جنوب آسیا را وابسته خود کنند و این باعث ورود هند به عرصه رقابت اقتصادی و تمدنی شده است.
در اواخر دهه ۸۰ و ۹۰ چینیتبارهای ماوراءبحار توانستند به جهان نشان دهند خویشاوندیِ ناشی از زبان و فرهنگ مشترک میتواند نبودِ قانونمندی و عدم شفافیت قوانین و مقررات را جبران کند. غربیها چون میخواهند «ایسم های» جعلی خود را به دیگر ملتها تحمیل کنند، چینیها را فاشیست یا راسیست مینامند. اما چینیها خود را علاف این واژگان جعلی و خودساخته غربیها نمیکنند.
اویغورها رسماً هدف خود را فتح تمام شرق آسیا اعلام کردند.
اما امروزه شاهدیم که دموکراتهای غربی با تمام وقاحت و دروغگویی از حقوق تروریستهای اسلامگرا در چین به عنوان «حقوق اولیه بشر» دفاع میکنند!
این دیوانهها از کدام حقوق میگویند از کدام بشر میگویند؟
چرا این حقوق بشر مثلاً زمانی مطرح نشد که عربستان سعودی ۱۲۰,۰۰۰ سال انسان را در یمن به طور کامل پاکسازی کرد؟
آنها نمیفهمند که چین یک تمدن چند هزار ساله است و چینیها نمیخواهند کشوری را که اینهمه برای ساختنش زحمت و مشقت کشیدند، تاریخ آن را ساختند، برای حفظ آن میلیونها کشته دادند، دیواری بنا کردند که ۲۳۰۰ سال ساختنش طول کشید و در خوشبینانهترین حالت حدود ۴۰۰,۰۰۰ هزار انسان در زیر آن تلف شدند، چطور اجازه بدهند این کشور با این عظمت به این راحتی به دست دیگری بیافتد؟؟! آنها کاغذ و باروت و قطبنما و چای را به دنیا معرفی کردند. فرهنگ و هنر چینی بسیار ویژه و منحصر به فرد، حتی ژستی که هنگام سلام و بدرود میکنند. موسیقی آن همینطور (گرچه چین موسیقی ووکال ویژهای ندارد)
معماری چین در تمام ادوار تاریخ بشری نظیر نداشته و ژاپن و کره و سایر کشورهای شرقآسیا سبک معماری خود را تماماً از چین الهام گرفتند.
چین تنها کشوری است که الفبا ندارند و تنها یک سیستم نوشتاری بر اساس هیروگلیف دارد که آن را از کسی اقتباس نکرد بلکه کشورهای شرقی (ژاپن و کره و ویتنام) از آنها اقتباس کردند. این یک افتخار برای قوم هان است. آنها مهد هنرهای رزمی شرق آسیا بودند. حتی زودتر از هندیها شروع به ابداع نوعی یوگا کردند که با ترکیبی از هنرهای رزمی و آئینهای چینی همراه بود.
آنها در طول تاریخ تنها دو بار فتح شدند: یکبار بدست منچوریها (سلسله چینگ) و یکبار بدست مغولها (سلسله یوان)
اما در آخر این افتخار نصیب آنان شد که مغولها را از کشور خود بیرون رانده. آنها اولین و تنها کسانی بودند که جرعت نسلکشی مغولها را داشتند و نه تنها سرزمینهای خود را از مغولان پس گرفتند بلکه بخشی از جنوب مغولستان را هم تصرف کردند.
کدام اژدها اینقدر احمق است که دوست داشته باشد سوسمار شود؟
هیچ چینی حاضر نیست حتی یک ثانیه به سمت عربستان سعودی سجده کند.
به طور کلی چین یک کشور واحد است، نه از مارکسیسم، بلکه در همان ابتدای فرهنگ خود. برای زنده ماندن، آنها حتی جرأت میکنند با خدا هم بجنگند. با همه چیز بجنگند. آنها تنها از معابدی استقبال میکنند که از ایدئولوژی قوم هان استقبال کند.
پانچینیسم (چین بزرگ)
پانچینی ها برای غربیها و مسلمانان بزرگترین تهدید اقتصادی هستند. از بخت بد شی جین پینگ یک ناسیونالیست هان است و چین تقریبا بر مناطق وسیعی از شرقآسیا چیره گشته (به غیر ژاپن و کره جنوبی):
• بدون تعارف کره شمالی به دست چینیها هدایت میشود، کره شمالی او را به عنوان برادر بزرگ خود میبیند.
• سنگاپور هم عمدتا چینیتبار هستند و روز به روز به چین نزدیکتر میشود.
• دولت شانگهای به طور پویا در بازار ویتنام و هنگکنگ و تایوان رخنه کرده است. (ببرهای سهگانه)
• از جمعیت اندونزی فقط ۳ درصد چینی هستند اما حدود ۷۰ درصد سرمایه خصوصی داخلی، از آن چینیهاست
• در ابتدای دهه ۹۰ چینیتبارها تنها ۱۰٪ جمعیت تایلند را تشکیل میدهند اما ۹۰٪ بزرگترین گروههای صنعتی تایلند در اختیار آنها بود و ۵۰ درصد تولید ناخالص ملی را خودشان به عهده داشتند
• اقتصاد مالزی تقریباً در دستان کسانی است که نژاد چینی باشند. مالزی تقریبا چیزی از خود ندارد.
• در اوایل دهه ۱۹۹۰ چینیها فقط ۱٪ جمعیت فیلیپین را تشکیل میدادند، اما ۳۵ درصد فروش شرکتهای دارای مالکیت داخلی را در دست داشتند
• سرمایهداران چینی در مغولستان نفوذ دارند، به طوری که موجب رشد احزاب چینیستیز و ملیگرایی مغولی شدهاست، باور دارند که مغولستان توسط چینیها کنترل میشود.
اما ما ایرانیان کجای دنیا هستیم؟
یک عده هنوز به دنبال استالین مرده هستند، یک عده خیال میکنند سوپرمن دموکرات آمریکایی میآید آنها را از باتلاقی که خودش درست کرده نجات میدهد، یک عده هم در فکر اقامه نماز در بیتالمقدس هستند، یک عده هم به دنبال واکاوی روابط شمس و مولوی هستند و… خلاصه همه در اوهامات و تخیلات خود غرق شدند و انگار یادشان رفته که در کشوری به نام ایران زندگی میکنند! اصلاً ایرانی وجود دارد یا ندارد برایشان مهم نیست.
بقول استاد بزرگ طباطبایی ایران دچار زول اندیشه شده . چاکر ایسم های پوچ و جعلی بسیار، ایران پرست کم. بنظرم هرکسی پیرو اندیشه های اوستایی نیست از نظر سیاسی گمراه هست و درنهایت در چاه ایسم های جعلی میفته
استاد راست میگفت.
جالبه این ایسم ها معانی مبهمی دارند و فقط خودشون حق دارند اونا رو بسازن و خودشون هم اونا رو مفهوم سازی کنند
میخوان ما رو تو دنیای خودشون محدود کنند. باید فراتر از ایسم ها باشیم