واژهای جعلی به نام «نژادپرستی»
اثبات اینکه واژه نژادپرستی را برای فریب ما اختراع کردند
یعنی چه نژادپرستی؟!
واژه «نژادپرستی» یک واژه جعلی و گمراهکننده است که برای تحقیر کسانی که وطنفروش و خائن نژادی نیستند به کار میرود.
اگر تمام کتیبهها و متون باستانی را زیر و رو کنید، همچین واژهای به چشم نمیخورد، پس روشن است که این، یک واژه نوظهور است که بانکداران یهودی زحمت اختراعش را کشیدند.
واقعیت این است که در سال ۱۹۳۸ میلادی واژه نژادپرستی (Racism) توسط یک یهودی بنام «ماگنوس هیرشفلد» ابداع شد.
این واژه جایگزین واژگان اصلی «نژادگرایی»، «نژاد دوستی»، «ناسیونالیسم»، «رئالیسم نژادی»، «میهنپرستی»، «عشق به همخون» و «نگهبانی از فرهنگ و تمدن» شد. نویسندگان ایرانی هم کمکاری نکردند و این واژه ساخت یهود را وارد زبان پارسی کردند و همچنان میبینیم که مردم خودمان هم از این واژه جعلی برای تحقیر ایرانیان وطنپرست استفاده میکنند.
ساخت این واژه با دستورات آئین یهودیت سازگار است: «یهودیان باید همیشه سعی کنند غیریهودیان را فریب دهند.»
زوهَر (160, 1a)
این واژه توسط منتقدان و مخالفان که در رأس آن لیبرالدموکراتها (آزادیخواهان افراطی) و جهانوطنان هستند به کار میرود، برای آنکه مخالفان خود را با تهمت و برچسبگذاری سرکوب کنند. از این رو به ساخت اصطلاحات بیپایه و بیمعنی رو میآورند.
بار معنایی این واژه از لحاظ روانشناسی، به حدی منفی است که وقتی نامش به گوش آدم میخورد، فقط احساسات ناخوشایند به ذهنش تداعی میشود. در کل این واژه خاطره خوبی را به ذهن متبادر نمیکند.
استفاده از این واژهی ساختگی و موهوم بسیار غلطانداز است و کسی که از این واژه بیمفهوم بر علیه هموطنش استفاده کند، خودش را تحقیر کرده و سواد خویش را زیر سؤال میبرد و نشان داده که حق با صهیونیسم است.
انقراض آریاییها فقط با همین واژه!
ایجاد حس خودتحقیری و خودباختگیِ نژادی یکی از ترفندهای نخبگان سرمایهدار برای از بین بردن تمدن آریایی است.
سیل مهاجران غیر آریایی به کشورهای آریایی و تشویق آنها برای ازدواج با غیر آریاییها و حمایت از پناهندگان جهت تولیدمثل بیشتر، نه تنها همسو با انسانیت نیست بلکه بر ضد انسانیت تمام میشود و نتیجه عکس خواهد داد. یعنی آنچه که امروز در سوئد (جهنمیترین نقطه اروپا) میبینیم، سوئد تقریبا سقوط کرد.
«ما باید به نژاد قفقازی اصطلاحا پایان دهیم»باربارا اسپکترِ یهودی
سقط جنین، داروهای ضد بارداری، زندگی مجردی، زندگی با گربه و سگ خانگی، ترویج همجنسگرایی، خودکشی، مرزهای باز، ازدواج با نژادهای دیگر، سیل پناهندگان سرخورده و… همه در کاهش جمعیت آریاییها نقش دارند.
طبق آمار خودشان، سال ۲۰۰۰ آریاییها ۹۵٪ جمعیت کانادا را تشکیل میدادند، اما اکنون این میزان به ۶۸٪ سقوط کرد.
اینکه همه ما برابر هستیم که شکی نیست، اما بستگی دارد که منظور از برابری یعنی چه؟
این جمله «مهم انسانیت است» قدمت طولانی ندارد و به لژهای ماسونی در قرن ۱۴ میلادی در ایتالیا بر میگردد. این جمله به ظاهر خیلی عاقلانه و منطقی به نظر میآید، اما وقتی به عمق مسئله نگاه میکنیم، میبینیم نخبگان و ماسونها، اهداف و برنامههای پلید خود را پشت این جمله قایم کردند تا کسی متوجه نشود.
امروزه هرکسی که از موجودیت نژاد و تمدن و وطن و فرهنگ خود دفاع کند با برچسبهای توهینآمیزی مانند «نژادپرست»، «شوونیسم»، «افراطیگری»، «برتریطلبی»، «تبعیض قومی»، «اسلامهراسی»، «یهودستیزی»، «ضد انسانیت»، «ضد برابری»، «دروغگو»، «احمق»، «بیسواد»، «وحشی» و… او را از پا درمیآورند و کاری میکنند که شخص داوطلبانه به غلطکردن بیافتد.
سپس به بهانههای مختلف او را به دادگاه میکشانند و جریمههای سنگین یا حبسهای طولانیمدت و طاقتفرسا برایش رقم میزنند.
البته یکی از ترفندهای لیبرالهای آمریکایی این است که چنین اشخاصی را پس از به زندان انداختن، در ازای پولی به سفیدپوستان همسلولی اش او را تا حد مرگ کتک میزنند، سپس میگویند «شخصی که ناسیونالیست سفیدپوست بود، خودش به دست سفیدپوستان به قتل رسید!» و با اختلافافکنی میان آنها میخواهند قفقازیها را از خودشان متنفر کنند تا به نژادهای بیگانه رو بیاورند.
نظام قضایی ایالات متحده آمریکا، کامنلاو (Common law) و به صورتی ایالتی اداره میشود و دولت نمیتواند دخالتی کند، یعنی هردمبیلی قاضی به دلخواه هرکس را که دوست داشت به زندان میاندازد.
اگر لیبرالیسم پا به ایران باز کند، هر استانی برای خودش سازی جدا میزند و بدون شک ما مثل آمریکا و آلمان فدراتیو میشویم.
به هرحال اگر نژادپرستی چیز بدی است، بیگانهپرستی هم باید دوبرابر بدتر و ابلحانهتر باشد. زیادهروی در هرچیزی بد است، افراط در بیگانهپرستی و ازخودبیگانگی هم بد است و هردو باید جُرمانگاری شود. البته ما اصطلاحی به نام «نژادپرستی معکوس» هم داریم.
قرن ۱۹ قرن ناسیونالیسم بود، قرنی که مردم احساس خوبی داشتند، زیرا همه آنها از یک فرهنگ و یک خون بودند، همه آرمانها مشترک بود. اما این قرن، قرن تضاد فرهنگها، جنگ تمدنها و خودخواهی و فردگرایی است. تا ببینیم نخبگان جهانی و یهودیان چه صلاح میبینند که قرن ۲۲ چه ایدیولوژیهای مسموم دیگری بر جهان حاکم باشند.
بالاخره آنها باید تعیین که دنیا باید چه مسیری را طی کند، اما ما از آنها اطاعت نمیکنیم، ما مسیر آریایی را میرویم، آنها باید مسیر ما را طی کنند. فقط قوی باشید و نباید امیدتان را از دست بدهید.
اینکه به کسی بگویی «چرا نژاد و تمدن و فرهنگ خودت را دوست داری، همه ما برابر هستیم» دقیقا مانند این است که به یک بازیکن پرسپولیسی گفته شود تو چرا پرسپولیسی هستی؟ پرسپولیسپرستی چیز خوبی نیست، نباید به حریف گل بزنی! چون همه تیمها برابر هستند!
بهترین تمثیل مناسب همین است.
نژادها و تمدنها باید با همدیگر دوست باشند، و در عین حال باید پذیرفت که همه تمدنها گویا در یک زمین بازی درحال رقابت هستند و باید برای بقای خود کوشش کنند، نه اینکه به رقیب خود کمک کنیم تا رشد کنند و در آخر خودمان را هم قورت بدهد.
پس احمقانهترین درخواست این است که کسی به شما بگوید تسلیم شو! چرا رقابت میکنی؟ چرا اجازه نمیدهی که حریفت در دومیدانی جلوتر از تو بدود؟! مهم انسانیت است!
از شاهکارهای نخبگان جهانی و فراماسونرها این است که مردمی که از یک نژاد باشند را با همدیگر درگیر میکنند ولی با نژادهای دیگر صلحشان میدهند!
با شگردهای قدیمی که برای ما فاش شده میگویند که ایرانیان مخلوط و مختلف هستند، مثلا نتیجه آزمایش دیانای یک گیلانی با نتیجه آزمایش دیانای یک اصفهانی در «مقیاس مانیمم» متفاوت است و این تفاوت حتی در دوقلوها هم وجود دارد، اما در «مقیاس ماکسیمم» دقیقا همنژاد بودن این دو را نشان میدهد.
خب آنها فقط آن قسمتهایی که اصفهانی و گیلانی با همدیگر متفاوت هستند را بیان میکنند و بقیه اطلاعات را سانسور میکنند. تا شخص اصفهانی و گیلانی را با همدیگر درگیر کنند و خودشان یک گوشه چایشان را بنوشند و به ریش هردو بخندند. این از شگردهای کلیشهای آنهاست که خیلی وقت است لو رفته.
البته صابون به دل نمالید! چون آنها برای فریب شما روشهای دیگری مهیا خواهند کرد.
اگر کسی در ایران بگوید، نباید اینقدر افغانی وارد ایران شود و «ایران متعلق به ایرانی است» فوری مثل باران آدم از آسمان میریزد که «نژادپرستی را تمامش کن»، «همه ما انسان هستیم»، «هر نژادی خوب و بد دارد»، «چه اشکال دارد آنها هم در کنار ما زندگی کنند؟» و… این جملهها به گوش همه ما آشنا هستند، بسیار تکراری و کلیشهای هستند. درواقع خودشان هم نمیدانند چه میگویند، فقط میدانند که در یک رسانه خبری این را دیدند، پس باید هرجا که رفتند مثل طوطی همان را تکرار کنند.
اگر به آنها بگوییم که ورود بیگانگان به ایران باعث افزایش جرم و جنایت و ناامنی میشود، فوری پاسخشان این است «مگر خودمان ایرانیها کم جنایت میکنیم؟»
این یعنی «چون ما ایرانیها جنایت میکنیم، پس آنها هم باید بیایند و جمایت بکنند!»
مطمئن باشید اگر با این وضعیت جلو برویم، کمکم کار به جایی میکشد که آریاییها را مجبور میکنند با مغولها و سیاهپوستان و… ازدواج کنند و اگر سرپیچی کنند به جرم تبعیض مجازات میشوند! کم کم میگویند «چه اشکال دارد غارت شویم؟!»، «چه اشکالی دارد تمدن ایران سقوط کند؟»، «چه اشکال دارد به ما تجاوز کنند؟»، «چه اشکالی دارد کشته شویم؟» و… به قول استاد قدیم: جهالت پایانی ندارد
اما مثل اینکه بیشتر این افراد حس ازخودبیگانگی فرهنگی دارند، و از آریایی بودنشان شرمشان میشود! از خودکمبینی رنج میبرند، بخاطر بیگانگان هر روز به یکدیگر توهین میکنند. بیگانگان هم ککشان نمیگزد و به ریش ما میخندند، که بخاطر آنها افتادیم تو یقه همدیگر…
تحقیقات علمی نشان داد که وقتی شخصی در میان جمعی بیگانه باشد و ناگهان کسی را ببیند که چهره همنژاد را خودش را دارد، سطح هورمون سروتونین (هورمون حس خوب) به عنوان آرامشدهنده به طرز باورنکردنی در مغزش مترشح میشود.
شاید باورتان نشود اما هورمون اکسیتوسین (هورمون عشق و زندگی) در آن هنگام به عنوان پیامرسان شیمیایی به میزان بالایی توسط مغز ترشح میشوند، این هورمونها با دلبستگی، اعتماد و عشق مادر و نوزاد مرتبط است.
درحالیکه در موقع دیدن غریبهها هورمون اندروفین (هورمون مقابله با اضطراب) به شدت افزایش مییابد.
روانشناسی نژادی نشان میدهد که انسانها در کنار همنژاد خود احساس آرامش و امنیت روانی بیشتری میکنند تا در کنار نژاد بیگانه، و این ریشه در عشق به خانواده و خانوادهدوستی شخص دارد که به طور ناخودآگاه، در مقیاس بزرگتر (یعنی نژاد دوستی) خودش را نشان داده است. اما کسی که در کنار بیگانگان احساس راحتی میکند (بیگانهدوست) ظاهرا هسته خانواده ناامنی داشته است.
بنابراین ریشه «نژاد دوستی» و «عشق به همخون» در هسته «خانواده» است، کسی که خانواده سالم و بامهری داشته باشد، به کسی که غیر از نژاد خودش باشد محبت افراطی و بیجا نمیکند. این اصطلاحا «نوعدوستی بیمارگونه» است. پس نژاد دوستی و عشق یه همخون نه تنها بد نیست بلکه نشانی از سلامت روانی و بهداشت اجتماعی است.
نتایج تحقیقاتی امآرآی نشان داده که تمام انسانهای جهان نژاد دوست هستند و این یک نیاز طبیعی است. هیچ انسان سالمی در دنیا نمیتواند بگوید من نژاد خودم را دوست ندارم.
بیشتر ایرانیهایی که به کشورهای بیگانه تشریف بردند، با گریه و زاری آرزوی برگشت دارند، هزاران افغانی (مغولهای فارسیزبان) به دلیل تضاد فرهنگی با ما ایرانیان، نمیتوانند زندگی کنند و احساس تعلق ندارند.
هرم سلسلهمراتب نیازهای روانشناسی میگوید یکی از نیازهای اولیه و اساسی انسان که جسم او بدون آنها نابود میشود، دسترسی به «غذا، لباس و سرپناه» است. «احساس تعلق در یک گروه نژادی-زبانی» یکی از نیازهای ثالثیه بشریت است که بدون آن روح و روانش در خطر میافتد.
این عشق به همخون و کوشش برای حفظ نژاد و جلوگیری از نابودی بقا بخشی از تکامل بشری و انتخاب طبیعی (Natural selection) است و حتی در سوسک هم وجود دارد، چه برسد به انسان.
۹۹٪ شباهت ژنتیکی!
افراد به اصطلاح روشنفکر و آزادیخواهی که از این واژه استفاده میکنند، گویا نمیپذیرند که گروههای انسانی تفاوتهای بیولوژیکی-اجتماعی فراوانی یا یکدیگر دارند، از این رو به تقلید از نخبگان جهانی و سرمایهداران یهودی، میگویند که انسانها ۹۹٪ شباهت ژنتیکی به یکدیگر دارند و حتی با شامپانزهها هم فاصله ژنتیکی زیادی نداریم، با این حساب اشکالی ندارد که همه نژادها در همدیگر مخلوط شوند و حتی شامپانزهها هم میتوانند در کنار ما مسالمتآمیز زندگی کنند!درصورتی که نژادشناسان واقعی بیش از ۷۰۰۰ هزار جلد کتاب بر رد این فرضیات نوشتند، اما برخی از این کتابها سانسور شدند و برخی سر به نیست شدند و برخی با تحریف شدید وارد بازار شدند.
ورود پناهندگان به ایران
جمعیت کسانی که آشکارا خود را ایرانی نمیدانند، شدیداً درحال افزایش است.
ظهور نوزادان چندرگه و چندفرهنگی در کشورهای آریایی باعث شده که آنها حس تعلقی به جامعه آریایی نداشته باشند. هیو چیزی شیرینتر از ازدواج با کسی از خون خودت باشد نیست، ازدواج با نژادهای بیگانه هیو چیزی را درست که نمیکند، باعث مریضیهای روحی و چندگانگی روانی خواهد شد. تبدیل به جامعهای مخلوط و بیهویت خواهیم شد.
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: «طبق آمارهای میدانی جمعیت افغانها در ایران اکنون به ۸ میلیون نفر رسیده و هر روز حدود ۱۰ هزار نفر به صورت غیرقانونی و قانونی وارد مرزهای ایران میشوند… ترکیب جمعیتی بسیاری از استانها در حال تغییر است و اتفاقات مهمی در حال رخ دادن هستند که جنایت دیروز در صحن رضوی یکی از آنهاست… در میان مهاجران، افراد وابسته به گروه تروریستی طالبان فراوانند.» روزنامه اعتماد، کدخبری ۵۴۶۰۵۳
«روزی ۱۰ هزار نفر از افغانستان وارد ایران میشوند» حشمتالله فلاحتپیشه، رئیس سابق کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامیِ دهم؛ مرداد ۱۴۰۲
برای همین سردار سلیمانی را ترور کردند، چون میخواست عراق (تیسفون) را به مام میهن برگرداند.
شاید شنیده باشید که تفنگ و چاقو «سلاح سخت» هستند و رسانهها «سلاح نرم» هستند؟ استفاده از واژه نژادپرستی دقیقا یک سلاح نرم است برای نابودی کشورها، مثلا یادتان است در جام جهانی ۲۰۲۰ وقتی تیم ملی آرژانتین که تیمی سفیدپوست (آرژانتینیها عمدتا ایتالیایی و اسپانیایی هستند) بود رتبه جهانی را گرفت، تمام رسانههای چپ و لیبرال چگونه از آرژانتین بابت اینکه از بازیکنان غیر سفیدپوست در بازیاش استفاده نکرد بمبباران خبری کردند؟ آنها در پاسخ گفتند چون ما «یک کشور» هستیم نه سینما دیزنی!
انترناسیونالیستها و جهانوطنان حتی کاری ندارند که خانوادهشان کشته شود یا وطنشان از بین برود، آنها میگویند باید تمام کشورها مخلوط شوند. مهم انسانیت است! هیچ حرف دیگر بلد نیستند که به زبان بیاورند.
اگر هم کسی بگوید «مردم محدود به خاک پدری خود هستند» سریعا هزاران فحش نثارش میکنند.
اما اینجا ایران است، سرزمین آریاییها…