چرا آفریقاییها و عربها مدعی تمدن عیلامی هستند؟!
عیلامیها درست مانند آریاییها از نژاد قفقازی بودند. تمدن و نژاد عیلامیها هیچ ارتباطی به عربها یا آفریقاییها نداشت
عیلامیها پس از حمله وحشیانه آشوربانیپال در ۶۴۵ پیش از میلاد سقوط کردند که بعدها اتحادیه آریایی-بابلی در ۶۲۶ پیش از میلاد پادشاهی نوآشوریها را سرنگون کرد. آشوریها در تاریخ به وحشیگری مشهور بودند. آنها جنایات جنگی خود را در سنگنگارهها با توصیفی دقیق به تصویر میکشیدند. تصاویر کتیبه آشوربانیپال هنوز در ایران موجود است، در تصویر به خوبی مشخص است که آشوریها زبان عیلامیها بُریدند و سپس سر آنها را قطع میکردند. این درحالیست که وقتی کوروش بزرگ هخامنشی آن مناطق را فتح کرده بود نه تنها جنایتی مرتکب نشد بلکه منشور او گواه بر رعایت کامل اخلاقیات جنگی بود. نوشتههای سنگنگاره آشوربانیپال پس از قتلعام عیلامیان:
«من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخهای معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزیین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانهای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در عیلام نخواهد شنید»
اما یک نویسنده بیسواد مانند فرجالله چعب در کتاب سراسر غیر علمی خود «تمدن عیلام ومردم عرب خوزستان» عیلامیها را از نژاد سامی (عرب و یهود و آشوری) دانست!
البته بدیهی است که او میخواست وانمود کند که اعراب خوزستان نوادگان عیلامیها هستند و عیلامیها هم مهاجران شبهجزیره عربستان بودند! و مادها و هخامنشیان هم هندواروپایی هوایی بودند که آمدند اعراب را سرکوب کردند و هزاران فرضیات غیر تاریخی. همه میدانیم که این آشوریها بودند که مرتکب جنایات شدند در ایران شدند. او تا حدودی فرضیات رومن گیرشمن یهودی الهام گرفته بود.
این نویسنده چنان ناشیانه کتاب خود را نوشته که حتی به اشتباه مجسمه فرنام (تندیس زنی عیلامی که درحال نیایش است در موزه لوور پاریس نگهداری میشود) را به عنوان مرد عیلامی معرفی میکند.
عیلامیها به لحاظ منشأ نژادی و زبانی کاملاً غیرمرتبط با عربها و سایر قبایل سامی بودند. آنها به زبانی ناشناخته و منزوی تکلم میکردند و ریشه مبهم و افسانهای دارد. زبانشناسان تا کنون هیچ دسته بندی علمی برای زبان عیلامی تعیین نکردند، اما آنچه مسلم است این است که زبان عیلامی هیچ ارتباطی به سامیها ندارد.
وجود اکثر قبایل عرب در جنوب غرب ایران بیشتر مربوط به دوره صفوی است که زمان سید محمد مشعشع به ایران مهاجرت داده شدند و و ارتباطی به عربی بودن تمدن عیلامی ندارد. بلکه برعکس، این عیلامیها هستند که بر اعراب ایران تأثیر نهاده اند.
عیلامیها؛ آفریقاییهای نجیب آسیا!
همینطور سالهاست که از سوی جنبشهای برتریطلب پانآفریقایی ادعا شده است که عیلامیها ترکیب جمعیتی سیاهپوست-سرخپوست داشتند و نام آنها را «آفریقاییهای نجیب آسیا» نهادند!
این درحالیست که هیچ شواهد باستانی یا ژنتیکی دال بر حضور پیشاتاریخی آفریقاییتباران در ایران موجود نیست.
این ادعا چنان توهینآمیز و بیشرمانه است که بایستی به طور جدی به اندیشه جرمانگاری چنین اعمالی شد.
گرچه هاپلوگروپ ارتباط چندانی با نژاد ندارد، اما پس از تحقیقات ژنتیکباستانشناسی فراوان، نهایتاً عیلامیها و آریاییها هردو به «سرشاخه ژنتیکی نسبی R1» منسوب شدند و هردو بومی ایران بودند نه مهاجران خارجی.
فرضیه منسوخ عیلامو-دراویدی
این فرضیه که توسط ادوین نوریس بریتانیایی در سال ۱۸۵۳ مطرح گشت میگوید احتمالاً جمعیتهای اولیه پروتوعیلامی به زبانی اسرارآمیز و منزوی تکلم میکردند که در هیچیک از دستهبندیهای زبانی بشری مانند هندواروپایی، سامی، حامی-آفریقایی، آلتایی و چینی-تبتی نمیتوان آن را قرار داد.
این وسواس موجب شد که چون دراویدیان و عیلامیها هردو زبانی منزوی و ناشناخته داشتند، پس باید فرضیه یکسان بودن فرهنگ، زبان و نسب مشترک عیلامیها با دراویدیان (سرخپوستان هندی) مطرح شود.
یعنی ایرانیان واقعی همان بومیان تیرهپوست استرالیاییتبار بودند و گروهی سفیدپوست که به زبان هندواروپایی تکلم میورزیدند پس از سقوط عیلامیها آنها را فتح و به زور آسیمیله کردند. از آن رو سیاهپوستان، ایرانیان واقعی هستند!
این فرضیه بر پایه گرایشهای پانآفریقایی نوعاً دزدی تمدن و مصادره تاریخ به نام دیگران تلقی میشود که البته دانش امروز ادعاهای آفرومرکزیها را به شدت رد میکند.
چرا آفریقاییهای مقیم آمریکا ادعا میکنند که تمدن عیلامی را آنها ساختند؟
عقده حقارت و نداشتن پیشینه درخشان باعث ایجاد یک سرخوردگی شدید به صورت هیسرتیک و جمعی در میان گروههای پانآفریقایی شد که منجر به توهمات بیشماری میشود.
پس من به شما میگویم این مردم نه شکافنده اتم بودند و نه ملتساز پیشرفته، آنها هرگز تاریخ بزرگی نداشتند و هیچ اختراع یا خلاقیتی خاص از خود نداشتند.
من نمیگویم آنها هیچ چیز نیستند، من نمیگویم آنها پست هستند، من نمیگویم آنها به درد نخور هستند، من نمیگویم آنها باید گرسنه بمانند، من نمیگویم آنها باید نابود شوند.
اتفاقا عزیزان آفریقایی در جای خود خوب و موفق هستند و در طول تاریخ سختیهای زیادی را متحمل شدند. اما باید این تفکرات آلوده به توهم که با شعار «همه ما فرزندان آدم و حوا، پس همه تمدنها را آفریقاییها ساختند» را از ذهن مردم جهان پاک کنیم.
بنابراین یا تمدنها را مقایسه نکنید، یا اگر میخواهید مقایسه کنید، پس منصفانه مقایسه کنید و نتیجهگیری منطقی حاصل کنید، حقیقت را هم پذیرید.
عیلامیها مجموعهای پیشرفته از کشاورزان (Iranian farmers) دوره نوسنگی ایرانی بودند و اینها باز هم از شکارچی-گردآورندگان پارینهسنگی ایرانی میآیند.
هنوز مواردی دارید که کشورهای آفریقایی هنوز در ساخت خانههای خود عقب ماندهاند، در حالی که عیلامیها در ساختن تمدنی پیشرفتهتر از آن چیزی بودند که بسیاری از مناطق آفریقا یا جاهای دیگر میتوانند در دنیای امروز به دست آورند.
از این بابت کسانی که عیلامیها را «آفریقاییهای نجیب» میخوانند، فقط حماقت خود را آشکار میسازند.
نطرف حساب ما، آفریقاییمحورها هستند، آنها باید حد و حدود خود را بشناسند و بدانند کجای دنیا ایستادهاند.
نظر به اینکه خود آفریقاییها از فقر و نابسامانی به کشورهای دیگر هجوم میآورند، چگونه ۵۰۰۰ سال پیش از زیر صحرا آمدند و تمدن ایران را ساختند؟
کسانی که اجداد زیر صحرا یا تبار غرب آفریقا دارند هیچ دانش، مهارت یا تبار مشترکی با کسانی که هنر زیگورات و دیگر سازههای باشکوه را در ایران ساختهاند ندارند.
امروزه میبینیم کسی جرعت ندارد از گل نازکتر به گروههای برتریطلب پانآفریقایی بگوید، فوری او را به جرم احمقانه «نژادپرستی» دستگیر میکنند. اما خود گروههای پانآفریقایی آزادانه شعارهای توهینآمیز به ایرانیان و اروپاییها میدهند. کاملا تابلو و روشن است که رسانههای لیبرال در حال محو تاریخ ما هستند، آنها میخواهند ایرانیان را با غیر ایرانیان جایگزین کنند، سپس بگویند «مهم انسانیت است!» اما این بازی همیشگی آنهاست.
این مسخره است، کسی سعی کند با شعار «مهم انسانیت است» تمدنها را به نام دیگری مصادره کند.
این ادعاهای بیپایه و ضعیف مبتنی بر جنبش مرکزگرایی آفریقایی (Afrocentrism) اوج گرفت. هر جنبش ضد ایرانی یا ضد اروپایی را میبینید، ردپای یهودیان نخبه در آن مشهود است.
اما پس از آنکه کوهی از شواهد علمی فرضیه بیاساس آنها را رد کرده است، ناچار متوسل به فرضیه «حوا» و «میتوکندریای آفریقا» شدند؛ با این استدلال که چون همه ما ۲۰۰,۰۰۰ هزار سال پیش از آفریقا آمدیم، پس همه ما مدیون آفریقاییها هستیم!
جالب است بدانید برخی افرادی که فرضیههای آفریقاییمحورانه میپردازند خودشان آفریقاییتبار نیستند، سرمایهداران گستاخی هستند که به هر قیمتی به دنبال معروفیت و ثروت بیشتری هستند.
ویکیپدیا، «آفرومرکزیگرایی» را «جنبشی علمی» توصیف و صفحه مقاله آن را قفل کرد تا کسی نتواند آن را ویرایش کند.
اما «حزب آلترایت» را جنبشی برتریطلب سفیدپوست، زنستیز، نفرتپراکن و نژادپرست افراطی نامید!
قضاوت با خودتان، آیا ویکیپدیا که به ویرایشگران توصیه میکند «بیطرف باشید»، واقعاً خودش بیطرف است؟
ویکیپدیا مدعی منابع معتبر میشود، کدام منابع معتبر؟ نیویورکتایمز که خودش در دست یهودیان و لیبرالها هدایت میشود؟!
یا لیگ ضدافترا؟
جالب است بدانید حزب بزرگ آلترایت در ایالات متحده آمریکا توسط یک ایرانی به نام جیسون رضا جرجانی و ریچارد اسپنسر بنیان گذاشته شد. این حزب به طرفداری از آریاییها در ایالات متحده آمریکا برخواست و با سقط جنین، داروهای ضد بارداری، ازدواج بیننژادی و مهاجرت غیر آریاییها به کشورهای آریایی مخالف میورزد. لازم به ذکر است که استفاده از عبارت مبهم «هند و اروپایی» صحیح نمیباشد.
آفریقاییمحورها با شعار «مبارزه با نژادپرستی» و «همه ما از آفریقا آمدیم» در پی محو تمدنهای باستانی بزرگ هستند و همواره به دنبال بهانه هستند تا ثابت کنند که همه تمدنها ریشه در آفریقا دارد.
مثلاً ادعا میکنند که مصریها، یونانیها، رومیها، هندیها، سومریها و بابلیها همه از نژاد آفریقای زیر صحرا بودند، در صورتی که دانش DNA امروزی، ادعاهایشان را بیاعتبار میکند.
این ادعاها من را به یاد ضربالمثل «کَل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی» میاندازد.
دوگانگی عیلامی و آریایی یک افسانه است
همان کسانی که میگویند نژادپرستی چیز خوبی نیست، خودشان به تنشهای نژادی دامن میزنند که یکی از این تنشها مسئله بومی بودن یا نبودن عیلامیها و آریاییها است.
علم مدرن قومشناسی ژنتیکی (genetic ethnology) چنین نظریهای را مردود اعلام کرد؛ ایران کریدور منطقه بود و آریاییها در فلات ایران مستقر شدند. عیلامیها پس از سقوط تمدنشان به سمت شمال فلات مهاجرت و پس از فراگرفتن زبان هندوایرانی باستان با آنها آمیخته شدند و آریاییها هم به مناطق دیگر ایران آمدند. چیزی به نام ایرانیِ بومی وجود خارجی ندارد و این یک توهم محض است. این به نحوی اختلاط ژنتیکی دروننژادی است و مهاجرتها در درون ایران رخ داده است. پس از این تمام اقوام خون آریایی گرفتند و به زبان آریایی هم صحبت کردند و خود را آریایی نامیدند. بنابراین ایرانیها با همدیگر چنان آمیختگی کردند که هیچ کس نمیتواند قائل به تفکیک شود. چیزی به نام عیلامی واقعی هرگز وجود نداشت، زیرا الگوهای جمعیتی هرگز از روز اول به طور جدا بوجود نیامدند. تمام تاریخ کشورهای دیگر همین بود و تنها محدود به ایران نیست. برای مثال اسلاوها جمعیتهای ایرانی به نام سکاها و آلانها را به خود جذب کردند، اما همچنان اسلاو (روسی و اوکراین) هستند و هیچ تأثیر منفی بر نژادشان نداشت. اکنون همان ایرانیانی که هزاران سال پیش جذب اسلاوها شدند، اسلاو هستند و به خودشان نزدیکتر هستند و نه به ایرانیان. ایتالیاییها هم ترکیبات ژنتیکی مختلفی دارند، اما آنها همچنان منحصر به فرد و ایتالیایی هستند، حتی اگر تا حدودی عناصر ژنتیکی ایرانی در دوره میانسنگی به خود جذب کرده باشند، اما این چیزی را در میان آنها عوض نمیکند، بلکه این عناصر ایرانی بودند که در ایتالیاییها حل شدند. جمعیتهای مهاجر در جمعیتهای میزبان که دیگ ذوب نژادی است حل میشوند.
فرضیه مهاجرت آریاییها به ایران به عنوان قبایلی خارجی و غیر بومی، اکنون دیگر اعتباری ندارد و در کنار برخی فرضیات غیر علمی مانند «آسمانیبودن نژاد ژاپنی» یا «مسطح بودن کره زمین» یا اینکه «علت زلزله تکان خوردن یک ماهی غولپیکر است که زمین روی آن نشسته است»، به زبالهدان فرضیات شبهعلمی انداخته شد.
ظاهر فیزیکی عیلامیها چندان تفاوتی با آریاییها نداشت و عنصر قوی غرب آسیایی و آناتولیایی و مدیترانهای و اروپایی داشت یعنی چهرهای مانند یونانیها، ترکیهایها، ایتالیاییها، اسپانیاییها و انگلستانیها داشتند.
دانش جمجمهشناسی که یکی از گرایشهای فنی انسانشناسی نژادی (Race anthropology) است، وجود جمجمههای مغولوئیدی و آفریقایی در ایران را رد میکند.
تشخیص نژاد از طریق جمجمه روشی کلاسیک اما بسیار پیشرفته است که در تشخیص نژاد انسانها بسیار قدرتمند عمل میکند.
آلمانیهای قرن ۲۰ در نژادشناسی فوقالعاده عمل کردند (گرچه اشتباهاتی هم مرتکب شدند و این کاملاً طبیعی است، زیرا نژادشناسی مانند هر علم دیگر، دانشی نوپا بود و هنوز تکامل نیافته بود) و درواقع علم هاپلوگروپشناسی که اکنون وجود دارد، مدیون انسانشناسان بزرگ قرن ۱۹ و ۲۰ هستیم.
فرضیه رد شده: لرها بازماندگان عیلامی هستند و آریاییها مانند مغولها مهاجم بودند!
به نظر میرسد اولین کسی که آبزیرکاهانه اشاره کرد لرها متعلق به تمدن عیلامی هستند، رومن گیرشمن یهودی بود. این روزها نامش زیادی در فضای مجازی میپیچد.
فرضیات اثباتنشده او سرمنشأ اختلافات و کینههای ناتمامشدنی میان لرها و غیرلرها شد.
هیچ مدرکی دال بر اینکه لرهای کنونی نوادگان مستقیم عیلامیها هستند وجود ندارد، این صرفاً یک فرضیه تجزیهطلبانه مبتنی بر جغرافیاشناسی میباشد که ثابت نشد. به عبارت دیگر همه ایران نتیجه میراث چندین هزارساله مشترک تمامی تمدنهای ایرانی بود که همه یکریشه نژادی مشترک داشتند.
اردشیر خدادادیان در رد فرضیه او اشاره میکند که دقیقا مناطق کنونی لرنشین هزاران سال توسط مهاجران ماد و پارس و اشکانی تحت تصرف بودند:
مادها از هر قوم و قبیلهای به پارسها نزدیکترند و بیتردید از نژادی مشترک میباشند… در دولت هخامنشی مهمترین مأموران دولتی و صاحبمنصبان از میان قبایل مادها برگزیده شده بود… همهی مردم کردستان به اضافه شمال لرستان، آذربایجان و تهران و اصفهان مادی بودند.
خدادادیان، تاریخ ایران باستان، ج۱، ص ۱۱۲
فرضیه گیرشمن میخواست یک دوگانگی ذهنی میان ایرانیان ایجاد کند تا مردم سردرگم شوند: عیلامیها ایرانیان واقعی هستند یا آریاییها؟! شاید عیلامیها ایرانیان واقعی باشند و آریاییها استعمارگر؟ شاید هم آریاییها ایرانیان واقعی و عیلامیها بردگان سیاهپوست آنها؟!
این چندگانگی ملی زمینه احساس بیتعلقی یا حتی تعلق جعلی را ذهن مردم ایران برای رسیدن به تجزیه خاک ایران فراهم میکند.
جداییطلبان مدعی هستند که ایرانیان واقعی درحال زندگی بودند که آریاییها آمدند و تمام کاسه و کوزهشان را به هم ریختند و تمدنشان را ویران کردند!
اما واقعیت این است همه آنها در ایران حضور داشتند و مهاجرت آریاییها به ایران فرضیه غلطی بیش نبود، بلکه آریاییها همیشه بومی واقعی ایران بودند که بعداً به اروپا مهاجرت کردند.
عیلامیها، مادها، پارسها و پرنها همیشه متحدان بزرگی بودند و به یکدیگر تعلق داشتند، فرهنگشان به همدیگر نزدیک بود و برادر بودند. به لحاظ بیولوژیکی آنها به همدیگر مشابهت فراوانی داشتند.
بنابراین هیچ شکافت و دوگانگی میان عیلامیها و آریاییها وجود خارجی نداشت و همه اینها نتیجه اشتباهات علمی برخی تاریخشناسان قرن ۱۹ و ۲۰ بود.
برخی باورها که در گذشتههای دور رواج داشتند، به دلیل پیشرفت عظیم علمی منسوخ شدند و دیگر کاربردی در دنیای امروز ندارند. مانند خرافهپرستی، چشم زخم، مجازات قرونوسطایی و…محققان امروزی دریافتند کاملاً این موضوع اشتباه و ناشی از باورهای غلط و ناقص بودن ابزار تخصصی بود.
ایرانیها بازمانده نژاد قفقازی هستند که همه آنها به صورت یک تمدن منسجم بودند، یعنی همه مردم کنونی ایران میراث عیلاموآریایی دارند. اینکه تمدن ایران را منحصر به یک قوم بدانیم، یعنی خوی تجزیهطلبانه داریم.
ردیابی عیلامیها از طریق ژنتیکباستانشناسی
خصوصیت غلط برخی انسانها این است که هرچیزی را در هر نشریه یا سایتی میبینند، بدون آنکه به معتبر بودن منبع آن توجهی کنند، مانند طوطی آن را تکرار میکنند. درواقع برخی منابع به ظاهر معتبر هستند، اما اعتبارشان به سرمایه است، مثل منابع لیبرال و کمونیستی که عمدتاً در دست الیگارشیهای غیر ملی هدایت میشوند و «توهم معتبر بودن» را در ذهن مردم تحمیل میکنند.
منابع ضد آریایی معمولاً توسط طرفداران کمونیسم، لیبرالیسم، مذهبیهای افراطی، از خودبیگانگان، صهیونیستها و پانترکان رپرتاژ میشوند و قدرت زیادی دارند، بنابراین تعجب نکنید اگر در رسانههای فارسی یا انگلیسی میبیند که «آریایی یک توهم است» یا «نژاد آریایی را اروپاییها برای استعمارگری اختراع کردند» و هزاران چرندیات تمامنشدنی دیگر. علم مدرن قرن بیست و یکم، دیگر بساط تمامی ادعاهای آریاییستیزان را جمع کرده است و نشان داده، تنها نژادی که نمیتوان به اصالت و حقانیت آن تردید کرد، «آریایی» است. زیرا تقریباً تمام شواهد باستانی از متون ودایی تا ادبیات کلاسیک هندی گرفته تا سنت شفاهی ایرانی و کتیبههای هخامنشی و متون اوستایی تا مطالعات تطبیقی اساطیر و دانش زبانشناسی و جمجمهشناسی و از همه مهمتر دانش ژنتیکشناسی اثبات میکند نژاد آریایی همیشه وجود داشته، نه اینکه توسط خارجیها در قرن ۱۹ میلادی اختراع شده باشد. صرف واژه آریایی یک واژه اصالتمند و غیرقابل انکاری میباشد، زیرا شما در هیچ یک از متون باستانی و سنگنبشتهها نمیبیند که چینیها یا عربها یا آفریقاییها نام قوم خود را نوشته باشند، اما پادشاهان باستانی ما بارها و بارها از واژه «پارسی» و «آریایی» در سنگنبشتهها و در متون اوستایی به صورت «ائیریه» این واژه آمده است. جالب است بدانید مناطقی که کتاب مقدس اوستا از آن به عنوان سرزمینهای آریایی یاد کرده است، دانش ژنتیک آن را تأیید کرده.
به طور خاص و محدود تکگروه R1a را متعلق به آریاییهای هندوایرانی میدانند، احتمالا کروموزوم داریوش بزرگ حامل هاپلوگروپ R1a بوده باشد. این نیاز به تحقیقات فنی ژنتیکباستانشناسی در ایران دارد، گرچه نبش قبر اشخاص بزرگ تاریخی نوعا هتک حرمت است، اما لااقل استخوانهای بازمانده را میتوان بررسی ژنتیکی کرد.
همینطور حمله وایکینگها در قرن نهم به فرانسه موجب گسترش شناسههای R1a است به میزان بیشتری در اروپای غربی شد.
تحقیقات نشان داده که امروزه میلیونها نفر در اروپای غربی از نوادگان ویلیام فاتح هستند.
ذکر این نکته بسیار مهم است که هاپلوگروپ ارتباط چندانی به تعیین نژاد ندارد، اما میتواند مسیر اصالت را بیان کند. زیرا نژاد اساسا مفهومی پیچیده با عناصر اجتماعی، فرهنگی، بیولوژیکی و از همه مهمتر «هویت خودخواسته» شخص است. یعنی شخص خودش را متعلق به هر چه بداند، همان چیز است. ژنوتیپ به تنهایی با تک گروه پدری یا مادری تعریف نمیشود.
پیدا شدن هاپلوگروپهای بیگانه مانند هاپلوگروپهای شمال آفریقا یا شاخ آفریقا یا عرب یا ترکی-مغولی در اقوام تیرهپوست جنوب یا شرق و غرب ایران محصول مهاجرتهای مدرن همین چند قرن اخیر است و بومی واقعی ایران باستان نبودند.
لینکهای مهم
- اثبات اینکه واژه «نژادپرستی» را برای فریب ما اختراع کردند. نژادپرستی یک واژه غیر علمی و بیاساس است تا با آن تمدن ما را محو کنند. چرا اسرائیل خودش پناهنده نمیپذیرد؟! چطور چینیها میتوانند نژاد خود را حفظ کنند؟!
- بودا یک آریایی بود.
- اعتراف به اینکه افلاطون فلسفه خود را از باورهای زرتشت الهام گرفته بود
- مقاله اردشیر: نقشه تجزیه ایران در ناتو پیگیری میشود. ایران باید همگن شود و از تنوع دوری کنیم.
- یهودیان خواستار بمباران ایران و آلمان بودند
- نه تنها فیلم 300 یک دروغ بود بلکه اگر یونان توسط هخامنشیان فتح میشد، اروپا الان وضعیت بهتری داشت
- دموکراسی آمریکایی همان دیکتاتوری یهودی است. لیبرالیسم غربی نوعی فاشیسم نرم و غارتگری غیرمستقیم است
- بزرگترین تولیدکننده فرش جهان در هنان ییلونگ چین، فقط فرش ایرانی میسازد. زیرا فرش غیر ایرانی هرگز وجود نداشت!
- فرش تبریز و کاشان زیباترین فرشهای دنیا هستند.
- چیزی به نام فرش هندی وجود خارجی ندارد، هندیها فقط فرش ساروق و کاشان و تبریز میسازند. کارپتویکی: اغلب الگوهای فرش هندی، منشأ فارس (ایرانی) دارند.
- چینیها درحال اصلاح نژادی در چین هستند. آنها قوم هان را برترین قوم میدانند و نمیخواهند تمدنشان از طریق مخلوط شدن با اقوام غیر هان از بین برود. یکی از دلایل پیشرفت و آبادانی چین، همگن بودن جامعه چین است. چینیها پدران خود را فراموش نمیکنند، پس هرگز سقوط نخواهند کرد.
- اتحادیه نظامی منفور جهانی ترکی-مغولی برای نابودی دوباره دنیا ایجاد شد. چرا کسی آنها را افراطی و برتریطلب نمیخواند؟!